کد مطلب:319168 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280

کتاب مبین یا سورة الهیکل
شامل الواح و خطابات است به اشخاص گوناگون كه آنها را بظهور خود دعوت نموده و لوح معروف ناصرالدین شاه در این كتاب ضبط است و این الواح و خطابات معلوم نیست به صاحبان آنها رسیده باشد. بهاء الله خطابات دیگری هم دارد كه در مجموعه ای بنام «بدیع» جمع آوری شده و ظاهرا بنا بر آنچه در كتاب مذكور آمده «میرزا مهدی گیلانی» به «محمدعلی اصفهانی» كه از مهاجرین «ادرنه» است، مطالبی راجع بقیام بهاءالله نوشته و سوآلاتی كه متضمن اشكال بر امر بهاء باشد از وی نموده، و نامبرده اشكالات را بر بهاء الله عرضه داشته و او در سه یوم روزی دو ساعت بیاناتی در جواب گفته است كه همه ی آنها كتاب بدیع را تشكیل میدهد. (طبع ادرنه)
بهاء الله تألیفات دیگری هم دارد از قبیل: «كلمات مكنونه ی فارسی و عربی»، «هفت وادی» و «چهار وادی»، كتاب «جواهر الاسرار» (طبع نشده)، «مثنوی»، رساله ی «سو آل و جواب» بفارسی، متمم كتاب اقدس چاپ عكا، كتاب «ابن الذئب» خطاب بشیخ نجفی اصفهانی، «ادعیه ی محبوب» مشتمل بر ادعیه و مناجات بفارسی و عربی، «لوح ملوك» خطاب به سلاطین بعربی «لوح مقصود» بفارسی «كلمات مكنونه» بفارسی، «صورت نماز و ادعیه»، «مناجاتهای عربی»، «مجموعه ای از غزلیات و قصائد» [1] .

بهاء الله تا آخر عمر در عكا میزیست و هفت سال از اینمدت را تحت
نظر مأمورین دولت عثمانی بود، رعشه ای در دست داشت كه تا آخر عمر نتوانست معالجه كند و یكی از مطاعن ازلیان بر وی همین نقص اوست، و خواهرش «عزیه» كه از تابعین ازل بود در نامه ی مفصلی كه به عباس افندی نوشته (در پاسخ عبدالبهاء كه ویرا به كیش پدرش میخواند و نامه ی عبدالبهاء در مجموعه ی مكاتیب او درج است.) از عیوبی كه برای بهاء الله میشمرد بیماری فتق و رعشه ی دست اوست، این مكتوب به رساله ی «عمه» موسوم گردید و بهائیان در اختفای آن میكوشند و احیانا منكر آن هستند. نسخه ی خطی مكتوب بنام «تنبیه النائمین» در عداد كتب خطی كتابخانه ی آستانقدس رضوی (ع) موجود است و «فخر المحققین همدانی» قسمتی از آنرا در كتاب «احقاق الحق» نقل كرده و اخیرا تمام آن نامه با نامه ی عباس افندی بوسیله ی از لیه بضمیمه ی رساله ی ردیه ی «حاجی میرزا احمد كرمانی» (رد بر بهاء) در 141 صفحه بقطع وزیری بطبع رسیده است، میرزا حسینعلی بهاء در سال 1309 قمری (دوم ذیقعده) در عكا از دنیا رفت.


[1] براي اينكه بخوانندگان محترم تو هم دست ندهد كه شايد عناوين مطنطن و اسامي مجلل براي كتب باب و بهاء نموداري از مندرجات آنها و به اصطلاح اين ظاهر عنواني از باطن باشد، ناچار اين نكته را متذكر ميگردد كه چنين تصوري مطلقا خطا و اشتباه است، و اين شيوه ي مخصوصه ي اين طايفه است كه حتي به اشخاص اسامي مخصوص (كه بظاهر حاكي از عظمت و جلالت آنها باشد) مي دهند و به «زرين تاج» آن زن معاوم الحال «دختر حاجي ملاصالح قزويني»

«طاهره» و «قرةالعين» گويند، و ملامحمدعلي بار فروشي هم پيمان مشاراليها را «قدوس» نامند، و ملاحسين بشرويه اي را «سيدالشهداء» لقب گذارند، و ديگري را «جناب عظيم» و يكي را «حضرت كليم» خطاب كنند. در نام كتب امريه نيز مطلب چنين است، جز يك مشت عرفان بافيهاي ناتمام و بدون مبني و حكم سازي و خطابات سطحي و دعاوي پوچ و بلادليل، مطلب ديگر در آنها وجود ندارد، «بيانش» اغلاق ميآورد و «ايقانش» شك ميافزايد و «اشراقاتش» تاريكي ميگستراند و «اقتداراتش» از ضعف نويسنده حكايت دارد.